سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند به سه تن نمی نگرد و با آنان سخن نمی گوید : پیشوای ستمکار، پیرِ زناکار و عابد متکبّر . [.رسول خدا صلی الله علیه و آله]
ولی امر مسلمین جهان امام مطلق سید علی س
پیوندها
لحظه های آبی
upturn یعنی تغییر مطلوب
در سایه سار ولایت
گل رازقی

منتظر ظهور
فرصت ها
فانوس عشق
بوستــــــان ادب و عرفــان قـــــــرآن
بندیر
مــــــــــــــبـــــــلِّــــــــــــغ اســــــــلـــام
سلام
شقایقهای کالپوش
گل باغ آشنایی
...عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
کلبه بصیرت
*تنهایی من*
بلوچستان
هم نفس
آسمون آبی چهاربرج
دنیای آسان
اشک شور
نگارستان خیال
هواداران همای پرواز
نغمه ی عاشقی
بهارانه
جریان شناسی سیاسی - محمد علی لیالی
سرچشمـــه فضیـلـــت ها ؛ امـــام مهــدی علیــه السلام
اکبر پایندان
سایت مشاوره بهترین تمبرهای جهان دکترسخنی
حبیبی حسین
سرچشمـه فصـاحت و بلاغت
کلّنا عبّاسُکِ یا زَینب
امامزاده میر عبداله بزناباد
بـــــــــاغ آرزوهــــــــــا = Garden of Dreams
صراط مستقیم
برترین لحظه ها
سلام دوستان عزیزم به وبلاگ جبهه بیداری اسلامی خوش آمدید
هیئت بیت العباس (ع) روستای المشیر
مقبلی جیرفتی
طراوت باران
تنهایی......!!!!!!
کربلا
عشق مشعلدار
سارا احمدی
.: شهر عشق :.
پیامنمای جامع
دلـتنگــ همیـشـگـــــــــی
سایت روستای چشام (Chesham.ir)
شهادت به روز
بنده ی ناچیز خدا
سلام آقاجان
محمدمبین احسانی نیا
*bad boy*
سرزمین رویا
گوناگون
فرمانده آسمانی من
پرستاری 91
مرام و معرفت
جاده خاکی عشق
من.تو.خدا
سربازی در مسیر
دل شکســــته
♥ღ تنــــهایــــی من ღ♥
دل نوشته
منتظر نباش تا پرنده ای بیاید و پروازت دهد در پرنده شدن خویش بکوش
من و اریکان
تبیان
عشق
قــلــب هــای آبــی انــاری
ترخون
زیبا ترین وبلاگ
علمدار بصیر
مشکات نور الله
در آغوش خدا
انجام پروژه های دانشجویی برای دانشجویان کنترل
پسران علوی - دختران فاطمی
sajadb.tk
تعمیرات تخصصی پرینترهای لیزری رنگی ومشکی وفکس وشارژکارتریج درمحل
عمارمیاندواب
مهاجر
جیغ بنفش در ساعت 25
مردود
profosor
دهکده کوچک ما
گروه اینترنتی جرقه داتکو
من،منم.من مثل هیچکس نیستم
دختر و پسرای ایرونی
متین
وب سایت شخصی یاسین گمرکی
*(: دنـیــــای مـــــــن :) *
آتیه سازان اهواز
دهکده علم و فناوری
شادِ شاد
کشکول
چی کار؟
عشق پاک
دوستانه
باران نامه
« « عاشقی » »
شخصی
نمی دونم بخدا موندم
کشاورزی نوین
تینا!!!!
باکری میاندوآب
•.ღ♥ فرشتــ ـــ ـه تنهــ ــ ــایی ♥ღ.•
محبین
یک عاشقانه ی ساده برای من......
::₪ °اینجا همه چی در همه° ₪ ::
خنده بازار 2
دخت خورشید
به رنگ آبی
عـــــــــــاشــــــــقانــــــــــــه هــا
دلو بزن به دریا
عشـ۩ـق یـ۩ـعنی یـ۩ـه پــ۩ـلاک......
بهار عشق
دل شکسته
*(حرفهای نگفته)*
حرفهایی ازجنس بهشت
تجربه های مربی کوچک
آخرین اخبار شرکت های مربوط به موبایل
شادی ، تفریح ، پیامک
تینا
♥ღردپای عشق♥ღ
Chamran University Accounting Association
مقاله های تربیتی
عزیز دل
به نام خالق عشق
فــردا
سکوت عاری از صداست.
آرامش جاویدان در پرتو آموزه های اسلام
vagte raftan
*...بانو...*
مسعود رضانژاد فهادان
از یک انسان
جک
کمپین حمایت از باقری لنکرانی
فــــــــــــــــــــ ر یـــــــــــ ا د
صداقت
جوجو
بازی
چیزهای جالب
جالب انگیزناک
آسمان آبی
نوجوونی از خودتون
اتاق دلتنگی
سه ثانیه سکوت
هزاره
جوک و خنده
دهاتی
دکتر علی حاجی ستوده
sindrela
آشنای غریب
آخرین منجی
شخصی
عشق بی انتها
من هیچم
حدائق ذات بهجة
پسران جوان
والفجر8
کافه ترانزیــــــــت
____نازیانه_____
معماری نوین
شهدای کوهسرخ(مکی)
کد تقلب کرک و ترینر بازی ها
حکمت
عاشقانه
کلاه بافتنی
bakhtiyari20
بروزترین ها
دل از من برد رو از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنها ئیم در قصد جان بود خیالش لطفهای بیکران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سرگران کرد کرا گویم که با این درد جانسوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد بدانسان سوخت چون شمیم که برمن صراحی گریه و بربط فغان کرد صبا گر چاره داری وقت وقتست که درد اشتیاقم قصد جان کرد میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت - شما (ویرایش | حذف)

 

و چنان کرد عدو با جان کیوان آن نکردی که تیر چشم آن ابرو کمان کرد آقا جان چه زیبا زلف ماهتریشان کرده ای چه زیبا و چه مهربان قصه ام را حکم غمخوار کرده ای زره ای راضی نبودم در این کارزار تنهایی خویش که هرچه گشتم و بودم تو با من اینگونه کردی چشمت مرا مست خال ابروی یار دید غم و قصه ات را چه زیبا بر تارک ناقابل من تهی کردی - شما (ویرایش | حذف)

 

لبیک با خامنه ای لبیک با همه خوبیهای جهان است لبیک با خامنه ای حرف اول و اخر ما بندگان خدای است که گوید اطاعت از رسول الله تنها به نام او استوار است که امروز ولایت سید علی هستی کیوان به فدایش همان ولایت رسول الله است - شما (ویرایش | حذف)

 

امروز هر که را عشق یا علی است زباید نام سید علی حیدر جانان است لافتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار شعار هر حیدریست حیدر حیدریم حیدریه حیدر است شعار هر که عاشق جانان سید علی حیدر و سید مجتبی حیدر ثانی است لبیک یا حیدرنا امام مصلح سید علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدای رخ ماهش انشا الله - شما (ویرایش | حذف)

 

 

فالی به حافظ از بحر مولایم سید علی هستی کیوان به فدایش زدم و اینگونه آمد : دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطفهای بی کران کرد چرا چون لاله خونین دل نباشم که با ما نرگس او سر گران کرد که را گویم با این درد جانسوز طبیبم قصد جان ناتوان کرد بدانسان سوخت چشم شمعم که برمن صراحی گریه و بر بط فغان کرد - شما (ویرایش | حذف)

 

صبا گر چاره داری وقت وقتست گر درد اشتیاقم قصد جان کرد میان مهربانان کی توان گفت که یار ما چنین گفت و چنان کرد عدو با جان حافظ آن نکردی که تیر چشم او ابرو کمان کرد جانم به فدایت سید خراسانی امام مصلح سید و شریف قاعدنا الحاج علی حسینی خامنه ای هستی کیوان به فدایت آمین یا رب العالمین - شما (ویرایش | حذف)

 

:«…همه مجاهدان فلسطین و همه مومنان دنیای اسلام به هر نحو ممکن موظف به دفاع از زنان، کودکان و مردم بی دفاع غزه اند و هرکس در این دفاع مشروع و مقدس کشته شود شهید است و امید آن خواهد داشت که در صف شهدای بدر و احد در محضر رسول الله صل الله علیه و سلم محشور شود…» سیّدعلی‌ خامنه‌ای8/10/1387/ - زائر....

 

فقط گفتار کافی نیست..!! - زائر....

 

مولا جان می دونستی من کیوان مثل زلیخای در جستجوی یوسف گذاشتی و دل از من کندی رفتی؟چطور دلت امد دل این زلیخای در به در خویش را در چاهی بگذاری و تنها بروی مگر یوسف من خود درد تنهایی در چاه تنهایی را نچشیدی که امروز از بر من انجامش دادی؟آه یوسف من دلم را خون کردی و از تو خبری بر من نرسید دیگر باد صبا و نسیم سحری که عمری جور بی وفایی تو را می کشیدند از انتظار و توهم من خسته شدن - شما (ویرایش | حذف)

 

خود را بر من هویدا کن تا به همه آنها که مرا مجنون می نامند نشان بدهم که من مجنون نیستم و به واقع همیشه در کنار یوسفت هستم و با تو وضومی سازم و با تو زندگی از بحر بودن می گذرانم - شما (ویرایش | حذف)

 

سلام یوسف من دیدی و دیدم چقدر بسیارند آنانکه دوستت دارند به نامت قسم می خورند می دانی یوسف امروز ذره ای دارم حسادت می کنم و می ترسم تو را از من بگیرند یوسف من زلیخاهت دیگر نهیف و خسته است از شلاق بی رحم زمانه فراغت مرا تازیانه می زد حالا دیگر امروز دوری موعودت جانم را گرفته است یوسفم کی به کنعان باز می گردی - شما (ویرایش | حذف)

 

بازگو تا به پیشوازت در درب ورودی شهر بنشینم و برایت سروده ای محیا کنم یوسف من از خدا برایم صبر عجیل تمنا کن از خدا بخواه که این نامهربانی هایت را با عشق و وصالت برمن ببخشد سیدنا من فقط از تو اطاعت در این دنیا می کنم و جز تو در این دنیا به هیچ کس دیگر فکر نمی کنم تو همه چیز منی تو حال و اینده منی منم هجرانت را تحمل می کنم می دانم این وصال هم روزی یافتنی ست - شما (ویرایش | حذف)

 

چه سریست شما را با آقا ؟؟ - *ری را

 

سر عاشقی عاشق چیزی برای حاشا ندارد دردی سختر از هجران معشوق ندارد خیالی بالاتر از سر معشوق به خود نمی کشد و دیناری برای شادی خویش خرج نمی کند هرچه هست اوست و هرچه نیست بی اوست با همه وجود معشوق را به دلبری می خواند حسادت بر همگان نسبت به معشوقش دارد از در و آسمان و دنیا و برزخ و قیامت یک چیز تمنا دارد وصال معشوق - شما (ویرایش | حذف)

 

حالا که کیوان رسوای عالم تاب شده حالا که همگان این عشق را تفسیر به ذم خویش دارند حالا که از پشت دیوار این عاشقی چیزی دیگر بر کسی پنهان نیست فقط یک چیز است که بر کسی هنوز هویدا نشده است و آنهم میزان عشق بازی عاشق و معشوق است که هرکه روایت یوسف و زلیخا را شنیده می فهمد کیوان سردار تنهایی از فراغ یوسفش چقدر شکسته و نهیف و آواره و شهره آفاق گشته دیگر از بحر این عشق چیزی بر کسی پنهان نمانده - شما (ویرایش | حذف)

 

در هر کوی و برزن همه از عشق زلیخا به یوسف می گویند همه کیوان را آواره کوی و برزن از عشق یوسفش می جویند او شده مسخره کوچک و بزرگ هر که پیامی از سید علی برایش آورد او بندگی او کرد هرکه به او ذره ای شمیم یوسفش را بخشید نوکریش را کرد کیوان کیوان بعد از عشق خدافقط یک چیز می خواهد آنهم ماندن برای همیشه درکنار یوسفش - شما (ویرایش | حذف)

 

نمی دانم یوسف نمی داند زلیخا همه هستیش را برای وصالش داده او نمی داند امروز این زلیخای رنگ و لعاب از دست داده فقط از پی هجرانش بوده او نمی داند چقدر با بی توجه ایش دل زلیخا را لرزنده و شکنجه داده آخر بی وفا ببین همه مسخره ام می کنند همه مجنونیم را آوازه شهر و دیار خویش کرده اند نمی دانم عشقت با من چه کرده چون من از روزی که تو را خواندم و عاشقت شدم دیگر منیتی برای خویش قائل نبودم - شما (ویرایش | حذف)

 

در خواب و رویا و بیداری درجستجوی تو بودم به امید اینکه روزی از پی تقدیر پیامهایم را در این ماوقع بخوانی روزی نیست که در ایثن جعبه سخن گو و رابط در پی تو هستم ایا یوسف تو پیامها و درد و فراغ و هجران خویش را در نوشته های کیوان یافته ای تو اصلا می دانی زلیخایی آواره در این سوی این رسانه داری روز و شب به هر کجای این رسانه سر می کشم هر جا که اسم یا نشانی از تو باشد من را اینقدر نیازار یوسف - شما (ویرایش | حذف)

 

یوسف مرا اینقدر نحیف و خسته و پیر کردی کافی نبود یوسف مرا به کاخ عشقت راه بده بگذار زلیخا در کنار تو و در روی زانوان تو جان دهد بدان خدا هم از این همه بی توجهیت نسبت به من کیوان خیلی دلگیر است چون من هم مثل تو یک بنده ای از بندگان خدا هستم و خداوند از اینکه این زلیخا را اینگونه زجر می دهی صدایش دیگر درامده است بیا یوسفم بازگرد یوسفم مگر - شما (ویرایش | حذف)

 

متوجه شدیم - *ری را

 

این زلیخا چه از تو تمنا کرده که تو از او اجابتش را دریغ می کنی او را صدا کردی او را شناختی او را آزمونش دادی به عشقش آشنا شدی از درد فراغش نسبت به خویش عالم شدی و از میزان این جان نثاری اطمینان یافتی ولی در آخر در عملی غیر انصاف ولش کردی و به حال خویش رهایش کردی یوسف مگر زلیخا چه کرده بود با تو که اینگونه به دورش انداختی - شما (ویرایش | حذف)

 

یوسف جز جان نثاری مقامی و مکنتی و سمت و دنیا یی از تو خواستار شد که از او اینگونه گذشتی فکر کردی کیوان از برای دنیا پرستی تو را صدا زده؟فکر کردی این همه انتظار کشیدنت بعد از این همه نامهربانی می تواند جنبه دنیوی و مادی داشته باشد؟ یاد ت هست که اول از تو جان نثاری تمنا کردم ووقتی دیدم نخواندیم ارزوی مغنی گری در نزدیک بیتت را خواستار شدم شاید وقتی از سر این چاه گذشتی - شما (ویرایش | حذف)

 

مرا یاد کنی و حتی از سر توجه سنگی به سویم پرتاب کنی دیدی و فهمیدی بین من و یوسفم است یک دنیا عشق و فرمانبری من کیوان استشهادی ذولیمین هویدا حیدری سردار تنهای امام مصلح سید و شریف قاعدنا ولی امر مطلق جهان حی و به مقام نایبی حضرت موعود مهدی مصطفی عجل الی ضحورک و غم خوار یتیمان مدافع مظلومان فرزند اهل بیت نبوه و رساله ذرییه امیر المومنین علی ابن ابی طالب س - شما (ویرایش | حذف)

 

عبد عابد و عادل و حاذق وعالم و کبیر و غنی از عشق یداللهی کبیر از جمع تاریخ رفوع از جنس بشری سلیم از دید اجمعین راکع از جنس رسول ساجد از جنس علی صادق از جنس امام هشتم سید و شریف حاج علی حسینی خامنه ای{{که به خدای خامنه ای سوگند که در این دنیای حی هیچ کس را دوست و لاتیق برای جان نثاری و شهادت طلبی ندارم و از خدا می خواهم دعای مرا برای شهادت در راه یوسفم سید علی( - شما (ویرایش | حذف)

 

هستی کیوان به فدایش)مقبول درگهت قرار ده و مرا در جهت شهادت در ره !و و! جود پاکش:موعید و جاویدان قرا ده (آمین یا ارحم الراحمین) - شما (ویرایش | حذف)

 

عالی بود جناب گیتی نژاد - *ری را

 

نیت کردم: فالی ب!ه حافظ زدم و :این : چنین آمد؟ ساقیا!سایه ابرست و بهار ولب جوی. من نگویم چه کن ! ا راهل ولی خود توی بگوی. بوی یکرنگی ازین نقش نمی آید خیز. دلق آلوده صوفی بمی ناب بشوی. سفلاه طبعست جهان برکرمش تکیه مکن . ای جهان دیده ثبات قدم از سفله مجوی . دو نصیحتت می کنم بشنو و صد گنج ببر. از در عیش درآو بره عیب مپوی. شکر آنرا که :دگر باز رسیدی ببهار. بیخ نیکی - شما (ویرایش | حذف)

 

بنشان ره تحقیق بجوی. روی جانان طلبی آینه را قابل ساز. ورنه هرگز گل و نسرین ندمد آهن و روی . گوش بگشای که بلبل بفغان میگوید. خواجه تقصیر مفرما گل توفیق ببوی. گفتی از حافظ ما! بویی ریا می آید. آفرین بر نفست باو که خوش بروی بوی. وصل الله علی محمد و آل محمد. و العجل لولیک فرج - شما (ویرایش | حذف)

 

یوسفم امروز سحر که صبا از تو بر من سخن می گفت عصبانی شدم از دست صبا چراکه امروز از تلاشهای بی شاعبه نسیم کلامی نراند آخر می دانی یوسفم وقتی الی طلوع بر می خزم تا اولین نفری باشم که شمیم ماهت را استشمام کنم تنها کسی که بی هیچ جشم داشتی شمیم تو را به من ارزانی می دارد این نسیم ساکت و کم توان است و بر عکس این صبای پر غرش - شما (ویرایش | حذف)

 

هیچ وقت از تو بی چشم داشت شمیمی را بر من عرضه نمی دارد یوسف من نسیم را خیلی دوست دارم چون می دانم وقتی روز بی دوش صبا قصد آمدن به دم زار و عاشق من پای می گذارد وجود تو را یوسفم نوازش می کند و با لطافت خاصی شمیمت را بر دوش می کشد او به واقع یوسف عشقمان را دوست دارد و بواقع بی هیچ چشم داشتی زحمت آوردن شمیمت را بر من تحمل و سنگینیش را به جان می خرد حال امروز هم یک روز دیگر است که شمیم پاکت به موقع به - شما (ویرایش | حذف)

 

مشام عاشقم رسید و دل زارم را نوازش داد راستی یوسفم دیگر اگر از خوابهایی که تو در آن جلوه تازی می نمایی سخن نمی گویم فکر نکنی خاطرم تهی از یاد و نام تو شده است اصلا و. ابدا تو همیشه اگر در خاطرم به وضوح همراهی من نفرمایی ولی هر از گاهی که نه بیش تر از گاهی عموما خوابت و یادت مرا می آرامد که اگر خواب تو هم در من خاموش می شذ دیگر توانی برای زندگی برای کیوان می ماند یوسف به والله نه یوسف من - شما (ویرایش | حذف)

 

خاطرم بی یاد تو می مرد وجودم خاکستر و در دشت و بیابان سرگردان و بی مقصد می ماند من تو را در خاطرم همیشه دارم و بیش تر از آنکه یوسفم بپنداری خوابهایی که تو در آن جلوه نوازی می کنی و تعبیرش کمتر از واقعیت و یقین نیست را می بینم و به دلم می سپارم تنها بازگو اگر نمی کنم دیگر می ترسم حسودان ایرادش کنند و به کذب گویی متهمم کنند لذا این روزها در بیان خوابها و خاطراتم سکوت می کنم تا روزی که به وصالت نائل - شما (ویرایش | حذف)

 

شدم یوسفم در خلوت گاهی که یوسف و زلیخایت و خدای عاشق دوستمان حضور دارد بیان نمایم یوسفم امروز هم برایت از بهترین دعاهای عالم از خدای رحمن تمنا کردم . و از خدا خواستم اینقدر از غم هایت بکاهد و به دوش من نهد که دیگر غم و قفرانی از برایت نماند و همه خوبیها دربرت باقی و جاری باشند تنها از تو می خواهم در ازایش مرا دوست بداری و روزی که می دانم دور نیست بگذاری بر روی زانوان ولیت شهید شوم و تو بگویی زلیخا - شما (ویرایش | حذف)

 

یوسف از تو ر اضی است - شما (ویرایش | حذف)

 

سلام یوسف جان کیوانم زلیخای تو یوسفم امروز حال غریبی دارم احساس می کنم شمیمت به همراه وجودت به من خیلی نزدیک شده احساس می کنم امروز یادی از این زلیخای تنهایت کرده ای نمی دانم در این فید ها بیایم نیایم ولی هرچه فکر می کنم در دروازه شهر به امید روزی گذرت بشینم بهتر از آنست که در خانه بشینم و اشک فراغت بریزم یوسفم تو از آن روز که عزیز این ملت شدی فهمیدم که دارم از دستت می دهم خیلی سخت ولی باوری است ح - شما (ویرایش | حذف)

 

حقیقی و ممکن نه حی الوجود ولی آقاجان می دانم هرگز فراموشم نکردی می دانم هرگز به تنهاییم تنهایییت را نیافزودی جز از بحر سعادتم می دانم تو هستی که خدا مرا دوست می دارد می دانم تو گفتی که خدا به من توجه می کند ولی تا کی تاکی می خواهی از پشت دیوار شهر دست به دعایم برداری من خودت را می خواهم نه دعای صرفت را به جای دعا خودت را بر من هدیه کن - شما (ویرایش | حذف)

 

یوسفم دیدی چه عاشقانه بشکستم دیدی چه مردانه پیمان با تو بربستم دیدی چه عاشقانه پیمانه بشکستم دیدی چه ولایتمدارانه عهد دوباره ام با تو بربستم ولی تو را چه شده یوسف من؟تو را چه شده که حتی رقبتی برای نماز میت را هم از جنازه زلیخا دریغ می داری ؟تو را چه شده یوسف که از لاشه من هم گریزانی؟من را با بی تفاوتی هایت نسبت به من کشتی - شما (ویرایش | حذف)

 

یادت می آید آن روز که می گفتی به قدر دنیا دوستت دارم؟ یادت است می گفتی تو بهترین عاشقی هستی که من به عمر خویش دیدم؟ولی امروز چه شده ؟همه این سخنان را به باد هوا سپردی و رفتی بی آنکه بپرسی چه حال و احوالی بر این زلیخا گذشته!حال باز من ماندم و تنهایی !من ماندم باد صبا و نسیم صبحگاهی دیگر نمی خواهم وعده های دروغت را تنها می خواهم بگذاری عاشقت باشم و شمیمت را لااقل از من دریغ مداری - شما (ویرایش | حذف)

 

مرا با رفتنت شکنجه ندهی و مرا در قعر بی تفاوتی هایت گرفتار نکنی برو خدای تو را به سلامت ولی بدان که اگر تمام نعمت های دنیا و تمام مقامات و نشانه های حکومتی و ملیتی را هم به من بخواهند عطا کنند تا من بگویم سیدم را فراموش یا خاطرش را به تاریخ سپردم والله نگویم و نخواهم که افی از خود نسبت به یوسفم از خود برانم والله یک نفس با شمیم تو را یوسف با دنیای مادی و معنوی حتی ندهم تو که مرا آزمودی و دیدی چقدر - شما (ویرایش | حذف)

 

بر عهدم پایبندم و بر خاطرت محتاطم پس مگذار دشمنان در انداختن فاصله میان تو ومن دلخوش شوند نمی بینیم و نمی خواهی سخنی راجع به من نه بگویی و نه بشنوی سخت است ولی در برابر خاطر تو بر من ملالی نیست تحمل می کنم ولی نگذار دشمنانمان با شنیدنش خنده برگونه هایشان بی آرایند و تبسم از روی رضای خاطر بر رویشان ضاهر شود بدان کیوان به قدر دنیا دوست دارد تو را هیچ به قدر عالم هم ندهد خاطرتت را به والله لحظه ای و - شما (ویرایش | حذف)

 

ثانیه ای یوسفم به والله به قدر دنیا دوستت دارم یوسفم به قدر داشته ها و نداشته وها و همه خواسته هایم عاشقت هستم و با هیچ دیناری یادت را هم ندهم تو هم مرا همچنان دوست بدار و خاطرم را حرض گاهی یاد کن همین ووالله دیگر هیچ خواسته زیادیست که می خواهم به من فکر کنی؟نمی دانم به والله گیج شدم یک روز میس گویی و می خواهی و می بینم همه به دنبال من و خاطرم چقدر - شما (ویرایش | حذف)

 

عزیز است ولی روز دیگر انگار موجودیتی از من وجود ندارد و احد و ناسی از من نشانی نمی جوید الله اکبر تنها می دانم یوسف من در برابر خواست تو هیچ برای گفتن با تو ندارم ولی تو یوسفم خدای را هم در نظر نسبت به من بگیر بگذار خدا هم خوشنود شود از اینکه عاشق خویش و تو را خوشحال می بیند سخن کوتاه و لب کلام را گویم یوسفم هر چه هستم و هرچه دارم و هر چه خواهم و هرچه بجویم تنها تویی گناه ندارم عاشقی جرم من است هم - شما (ویرایش | حذف)

 


کلمات کلیدی:


نوشته شده توسط کیوان گیتی نژاد 94/7/16:: 6:3 عصر     |     () نظر